السلام علیک یا ابا عبدا... الحسین
و علی علی بن الحسین و علی او لاد الحسین
و علی اصحاب الحسین
و علی عباس علم دار حسین
پرسید از قبیله که این سرزمین کجاست
این سرزمین غم زده در چشمم آشناست
این خاک بوی تشنگی و گریه میدهد
گفتند غاضریه و گفتند نینواست
دستی کشید بر سر و بر یال ذوالجناح
اهسته زیر لب به خودش گفت کربلاست
طوفان وزید از وسط دشت ناگهان
افتاد پرده دید سرش روی نیزه هاست
یحیای اهل بیت در آن روشنای خون
بر روی نیزه دید سر از پیکرش جداست
طوفان وزید برد قافله را با خودش
شمشیر بود و خنجر و دید در مناست
باران تیر بود که می امد از کمان
بر دوش باد دید ک پیراهنش رهاست
افتاد پرده دید به تاراج امده است
مردی که فکر غارت انگشتر و عباست
برگشت اسب از لب گودال قتلگاه
افتاد پرده و دید در آسمان عزاست
تاریخ : چهارشنبه 92/8/22 | 7:2 عصر | نویسنده : زهرا | نظرات ()